من کیستم اسیر خس و خار این دیار
ره یافته به محفلی سرشار از غبار
گفتم ستاره را که شبی پیش من بمان
گفتا نجات بایدم از پشت این حصار
اشکم چکید از پس مژگان خونی ام
زآن پس دگر ندید دلم روی آن نگار
بیم و امید من همه بهر پریدن است
هستم امیدوار به الطاف کردگار
عمری نسیم صبح وزیدن گرفت و رفت
روحم نشاط داشت از این باد ماندگار
همرنگ آیه آیه قرآن به روز مرگ
می خوانمش به دیده گریان و اشکبار
تا آفتاب رحمت الله با من است
هر روز و هر شبم به عطایش امیدوار
جانا به اشتیاق وصالش نماز کن
باشد نماز تو سندی بهر لطف یار
کلمات کلیدی: