یک روز،زین خراب غم آباد می روم
آزاد می روم من و از یاد می روم
با خاطری غمین و دلی پر ز اشتیاق
بر بام انتظار بسی شاد می روم
من نقشی اندر آینة سرد هستی ام
با اشک خویش از پی فریاد می روم
تصویر من در آینه با چشم های تر
قلبم اسیر پنجة بیداد می روم
سجاده ام حریم نفس های بی کسی
همگام صید ، در پی صیاد می روم
اوقات زندگانی من حاصلی نداشت
از دام عمر ، خسته ز ارشاد می روم
کلمات کلیدی: